پنج تن از گروگان ها عضو رسمی «سیا» بودند

خبرگزاری فارس: مسئول بخش سیا در تهران آقای «توماس آهرن» بود که فردی بسیار پیچیده بود. بخش سیا در تهران پنج عضو رسمی سازمان سیا داشته است. البته این در شرایط هم بود که تعدادی پرسنل رسمی سیا به واسطه پیروزی انقلاب از ایران رفته بودند.

خبرگزاری فارس: پنج تن از گروگان ها عضو رسمی «سیا» بودند

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، نشستی با سه تن از «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» اصغرزاده، ‌بهزادیان، بیطرف سال ها پیش در یکی از نشریات ایران به چاپ رسید. در این میزگرد مباحث خود پیرامون  نحوه تسخیر لانه جاسوسی منتشر شد. اگر چه در تفکرات بعضی از این آقایان تغییراتی ایجاد شده اما مطالعه این گفتگو خالی از لطف نیست. (این میزگرد در ویژه نامه شیطان بزرگ خبرگزاری فارس در سال87 نیز منتشر شده بود)


*بیطرف: در ارتباط با تعداد گروگانها و تشکیلات سفارت دو نکته را خدمتتان عرض کنم. در روز سیزدهم آبان بعد از انجام تسخیر کامل لانه جاسوسی و ماجراهایی که بود و برادران توضیح دادند. بالاخره افراد داخل سفارت تسلیم شدند. تعداد زیادی ایرانی در آنجا بودند که بعضی از آنها مراجعه کننده بودند فرضا کسانی که برای ویزا آمده بودند به داخل ساختمانهای سفارت و یا کارهای دیگری داشتند. یک تعداد ایرانی بودند که کارمند سفارت بودند و کارمند رسمی آنجا بودند و کار می‌کردند، غیر از اینها یک تعداد غیر آمریکایی بودند که داخل سفارت کار می‌کردند و ما بقی هم آمریکائیها بودند. همان لحظاتی که کار تسخیر به طور کامل انجام شد کلیه مراجعینی که آنجا بودند رها کردیم و گفتیم که آزادند و بروند از سفارت خارجه شوند. ایرانی هایی هم که کارمند سفارت بودند پس از پر کردن پرسشنامه هایی که آدرس و مشخصاتشان را خواسته بودیم تا اگر لازم شد بتوانیم با آنها تماس بگیریم، بعد از چند ساعت نیز آزاد شدند و رفتند پنج غیر آمریکایی بودند که یک پاکستانی یکی بنگلادشی و دو تا فلیپینی و یک کره ای اینها پس از چند روز آزاد شدند و ما آنها را تحویل سفارتخانه های دولتشان ایران دادیم.
از این پنج نفر، یک نفر به نام محمد یوسف که پاکستانی بود و سر سفارت بود در عین حالیکه ما اعلام کردیم که ایشان آزاد است و می‌تواند برود یا ببریم تحویل سفارت بدهیم خودش اظهار علاقه کرد که با ما همکاری بکند و تقریبا در طول آن مدتی که آمریکائیها آنجا بودند ایشان عهده دار کار آشپزی اینها را داشت که غذای بسیار خوشمزه ای برای آنان می‌پخت. می‌دانید که اینها موارد اولیه غدایی بطور کامل در حد بسیار زیادی در آنجا داشتند. یعنی در طول مدت 444 روز اینها غدای معمولی و حتی عالی همیشگی خودر ا می‌خوردند بدون بلکه احتیاج به تهیه مواد اولیه خارج از سفارت پیدا کنند .ما روز اول فکر کردیم که اینها نان و خرما می‌خوردند غذای که خودمان می خوردیم که آن عبارت از همان نان و خرما بود به آنها دادیم ولی متوجه شدیم که اینها آسیب پذیر هستند و مریض خواهند شد. لذا با همکاری آقای یوسف آشپز پاکستانی غذای خودشان با کیفیت عالی در طول مدت اسارت به آنها داده شد. تعداد آمریکائیها 63 نفر بود که افراد مختلفی در سطح بالا تا افراد معمولی تر یا محافظین که بیشتر رنجرهای آمریکایی بودند ما این 63 نفر را بعد از دستور حضرت امام که زنهار و سیاهپوستهای غیر جاسوس را آزاد کنید 13 نفر از آنها را آزاد کردیم که با مصاحبه هایی که کردیم و بر اساس سوابقشان برداشتمان این بود که اینها سیاهپوست یا یا زنی هستند که عضو سیا نیستند و کار جاسوسی ندارند به این معنا که عضو سیا نیستند و گرنه در مجموع سفارت بالاخره همکاری می‌کرده اند مانند پنجاه نفر که یکفنر آنها هم به علت بیماری فلج آزاد شد و تحویل دولت دادیم. 49 گروگان دیگر که آمریکایی بودند تا روز آخر سه نفر هم که کاردار آمریکا در ایران بود و نفر همراهش که در وزارت خارجه بودند و مدتها در اختیار آن وزارتخانه قرار دادند که بعدا تحویل ما شدند.
در مورد تشکیلات سفارت آمریکا این سفارتخانه یک تشکیلات گسترده ای داشت در تهران که تقریبا کاملترین چارت تشکیلاتی را آمریکائیها در تهران داشتند و عناصر عمدتا ورزیده و به اصطلاح با سابقه اش را از جاهای مختلف دنیا، ماموریت تهران می‌دادند در آن زمانی که لانه جاسوسی تصرف شد از لحاظ پستهای سازمانی ما اسامی شان را داریم . بهر صورت بخش رسمی سیا داشتند . کسانی که در این بخش کار می کردند عضو رسمی سازمان سیا بودند. مسئول این بخش آقای توماس آهرن بود که فردی بسیار پیچیده بود و خودش هم که مصاحبه کرد اعتراف کرد که من عضو رسمی سازمان سیا هستم و سوابق خدمتی‌اش را هم در کل دنیا گفت .بخش سیا در تهران پنج عضو رسمی سازمان سیا داشته است. البته این در شرایط هم بود که تعدادی پرسنل رسمی سیا به واسطه پیروزی انقلاب از ایران رفته بودند. آن افراد در گلف و در خلیج از اماکن آنان در تهران اقامت داشتند. یک بخش مستشاری داشتند که کار فروش سلاحهای و کنترل تسحیلات نیروهای دفاعی و نظامی ایران را بعهده داشتند.
غیر از مستشارهایی که کار فروش و معاملات و غیره داشته اند، قسمت «اطلاعات دفاعی» داشتند که بیشتر کارهای جمع آوری اطلاعات را می‌کردند در منطقه نه تها در ایران بعد از تصرف لانه جاسوسی 3 سایت جاسوسی آمریکا در ایران که یکی کبکان بود یکی کرج و دیگر بهشهر که فعال بودند و تا روز تسخیر لانه جاسوسی فعال بودند و در آن روز آمریکائیهای که در آنها مستقر بودند تمامی دستگاهها را شکستند و افراد آن تماما متواری شدند و تا روز سیزدهم آبان این سه سایت که بیشتر جمع آوری مخابرات شوروی را می‌کردند در ایران فعال بود و کسی هم اطلاع نداشت! بخش روابط بین الملل فرهنگی داشتند که کنترل مسائل فرهنگی و قسمت به اصلاح آمزوش زبان و اینها را داشتند قسمت اداری کشاورزی کنسولی اقتصادی و سیاسی هم از قسمت های فعالشان در تهران هم آقای بروسن لینگن بوده که درست لحظه ای که ما به داخل سفارت رفته بودیم ایشان با قطب زاده وزیر خارجه وقت در وزارت خارجه ملاقات رسمی داشت که با یک محافظ و یک همراهش در آنجا بودند که مدت یکسال در وزارتخانه نگه داشته شدند و پس از یکسال آنها را تحویل ما دادند.
 
*سوال: در زمینه تبلیغات دانشجویان چه آن مطالبی که در دستگاههای تبلیغات عمومی انتشار می‌یافت و چه جزوات و کتبی که منتشر می‌شد و بعضا هم اکنون منتشر می‌شود نحوه عمل و هماهنگی با ارگانهای ذیربط چگونه صورت می‌گرفت و برخوردهای مسئولین وقت در این ارتباط چگونه بود؟
 
 *بهزادیان: در زمینه تبلیغات، با توجه به مسئولیت که بنده بر عهده داشتم و آن روابط بیرونی لانه بود، به لحاظ این مسئولیت، برخوردهایی با روزنامه ها و رادیو تلوزیون داشتیم که از فراز و نشیبها و تفاوتهایی در روزهای مختلف برخوردار بود. از روز تسخیر لانه جاسوسی که سیزدهم آبان بود تا روزی که امام در دیداری که فکر می‌کنم با کارکنان شهرداری اهواز داشتند، یعنی روز هفدهم آبان، بصورتی علنی و رسمی و با قاطعیت این حرکت را مورد تائید قرار دادند و در قسمتی از سخنان خود فرمودند:« حالا که این لانه فساد کشف شده است خیلی چیزهای برای ملت ما باید کشف بشود آنجا دستگاههای جاسوسی زیاد، مع الاسف در ظرف چند ساعتی که نتوانستند این جوان های عزیز ما درها جوری بوده است که قابل باز کردن نبوده است، رمزهایش را نمی‌دانستند اینها، در آن زیر زمین های بزرگ، اسناد بزرگی که از جاسوسی شان بوده است. از جنایت ها شان بوده است، از خائنینی بوده است که با آنها همکاری داشتند بکلی از بین بردند... معذلک یک مقدارش را که دیگر فرصت برایشان نشده که از بین ببرند، دست دوم و سومش مانده است... اینها یک مرکز توطئه و مرکز جاسوسی در مملکت قرار دادند...» تا این روز هم به لحاظ اینکه برنامه ریزی ما برای سه روز بود و هم به لحاظ جو حاکم بر رسانه های گروهی کشور و طرز تفکر مسئولین وقت در دولت موقت، اخبار مربوط به لانه تقریبا حالت بایکوت داشت. در این روزها سعی خود ما بر این بود که در رابطه با جمع آوری اسناد و مدارکی که جاسوسی خانه بودن آنجا را به اثبات می‌رساند، کار کنیم بنده با یکی دو تا از برادها خومان به تهیه تصویر و فیلم از داخل لانه و مصاحبه باگروگانها اقدام کردیم زیرا امیدی به رسانه های گروهی آن زمان نداشتیم. (از اطلاعیه های ما در آن روزهای اول، اطلاعیه های شمار 1 و 2 در روزنامه ها به صورتی مختصر و مجمل و در رادیو تلویزیون ظاهرا اطلاعیه شماره 1 را اصلا پخش نکردند.)
اگر بخواهیم تحلیلی از رسانه های گروهی آن زمان بکنیم تا سیزده آبان به هرحال قطب زاده معدم به عنوان مدیر عامل صدا و سیما بود و بدانه صدا و سیما هم غالبا دست عوامل و عناصر وابسته به گروههای منحرفی مثل جنبش ملی مجاهدین آن زمان بود که وابسته به منافقین بودند. فلذا در آنجا از مدیر عامل گرفته تا معاون سازمان و غیر نسبت به این حرکت دانشجویان مسلمان خط امام خیلی مساله داشتند البته در ارتباط با صدا و سیما لازم به ذکر است که حضور آقای موسوی خوئینی ها در شورای پنج نفره صدا و سیما بعد از استعفای قطب زاده در روز پانزدهم یا شانزدهم به بعد، کمک قابل توجه و شایانی بود که در پخش اخبار لانه و افشاگریها اندکی دست دانشجویان باز شد. اینکه گفته می‌شود اندکی دست دانشجویان باز شد بدین خاطر اسن که بهر حال در شورای 5 نفر و بعد از آن شورای 3 نفر اکثریت در دست طرفداران بنی صدر بود و بدین خاطر بود که ارتباط مستقیم دانشحویان خط امام از طریق رادیو تلویزیون با مردم حتی بعد از تائید و پشتیبانی قاطع حضرت امام هر روز مشکل و مشکلتر می‌گردید. به خاطر دارم که بعد از آن صخبتهای امام در هفدهم آبان، یک گروه خبری تلویزیون آمد به داخل محوطه لانه و یک برنامه یک ساعته تهیه کرد که پخش آن فیلم از تلویزیون تاثیر بسزایی بر روی افکار عمومی جامعه گذاشت . تائید امام همچنین باعث شد که ما بتوانیم اخبار و افشار گریها را بطور مستقیم از طریق رادیو تلویزیون به اطلاع مردم برسانیم.
بدین شکل که برادران می‌رفتند در استودیوی تلویزیون می‌نشستند و مستقیما با مردم صحبت می‌کردند. اما مخالفتهای عناصر دست اندر کار با این مساله نهایتا موجب شد که برنامه مستقیم ما بعد از حدود یک ماه و نیم قطع گردد و حتی کار به جای رسید - در دوران بنی صدر - که طبق دستور العملی از طرف بنی صدر، که در مدارک و اسناد هنوز که دستور بنی صدر را دارم، بنی صدر دستور داد: ورود این دانشجویان به صدا و سیما ممنوع است و اخبار و اطلاعاتش را به تلکس‌های خبری بدهند. مهره های بنی صدر هم در آن زمان مثلا غنضفر پور یا سلامتیان مسئول خبر بودند. خلاصه برقرار کردن ارتباط از این طریق با مردم بسیار سخت و محدود بود البته در همان قضیه نامه بنی صدر مساله از طریق آقای موسوی خوئین ها پیگیری شد و در شورای انقلاب مطلح شد و در شورای انقلاب گفته بودند که اینها را مثلا اجازه بدهید که به صدا و سیما بروند، ولی هیچ وقت به وضعیت روزهای اول برنگشتیم و حداکثر حضور بود و دادن اخبار بود ولی برداشت برداشت خود آنها بود. یک نکته دیگری که در خاطرم هست از حمایت مردم از همان روز پانزدهم یا شانزدهم آبان در هر بخش خیری یعنی 2 بعد از ظهر یا 8 شب که من آنجا حضور داشتم هر بار تقریبا یک کیسه حدود 15 کیلویی حاوی تلگرافهایی بود که به حمایت از این حرکت از طرف انجمن ها سازمانها و گروههای داخل کشور و اصناف و اقشار مختلف مردمی می‌آمد.
من یادم هست که این کارمندان خبر برای اینکه اسم اینها را بنویسند مثلا انجمن اسلامی فلان یا بهمان حمایت کرده اند به علت تراکم عجیب و بیش از حد این حمایت ها و یا هر دلیل دیگر، بعد از چندی تصمیم گرفتند که نام آنها را نخوانند و به اصطلاح سروته خبر را با ذکر جملاتی کلی مثل دستجات گروهها و اقشار مختلف مردم حمایت کردند. جمع نمایند این امر همانگونه که برادرمالن بیطرف اشاره کردند نشانگر این بود که بعد از حدود ده ماه که از پیروزی انقلاب گذشته بود، آن روند حرکت دولت موقت و کارهایی که انجام داده بود خودم مردم را به اینجا رسانده بود که دولت بر خلاف خواسته ملت و امام در مقابل آمریکا دست به مسامحه کاری زده فلذا حرکت دانشجویان را تائید کردند و نشان دادند که متوجه قضایا بوده و بهنگام لزوم انقلاب فعالان حضورشان را اعلام می‌دارند. در مورد روزنامه های آن زمان، روزنامه های صبح بامداد، جمهوری اسلامی بود و بعد از ظهر کیهان، اطلاعات و انقلاب اسلامی.
در مورد روزنامه بامداد که موضع گیریهایش مشخص بود و منتشر کننده مواضع دولت موقت با همان بینش بود و تحلیل های همان روزهای اول و دوم بامداد ما را به این تصمیم و نتیجه رساند که خبرنگارش را اصلا راه ندهیم. کیهان و اطلاعات هم دست یک چنین تیپ‌ها و اشخاصی بود یعنی واقعیتش این بود که نظام و نیروهای حزب الله در آنها نفوذ نداشتند. روزنامه حمهوری اسلامی هم که تبعیت از چارچوب«حزب جمهوری اسلامی» می کرد و سعی می‌کرد نظرات شورای مرکزی را غالبا منعکس نماید، نحوه برخوردش همان نحوه برخوردهای بخشی از شورای انقلاب بود و برخورد نسبتا مثبتی داشت. روزنامه انقلاب اسلامی هم که مشخص است. تصور کنید در چنین جوی کار تا حد مشکل می‌شود. به یاد دارم بر سر یک افشاگری - فکر می‌کنم افشاگری شماره 6 بود - که در واقع اولین افشاگری بود که در آن اسم شخص و عنوان می‌آمد، چیزی راجع به مقدم مراغه‌ای بود و مطالبی راجع به کوتاه آمدن دولت موقت در خروج اسناد سفارت آمریکا در اوائل انقلاب بعضی از همین روزنامه ها معرکه گرفتند و نهضت آزادی به دادستانی شکایات کرد و خلاصه از اینجور مسائل من اینها را می‌گویم بدین خاطر که مردم ما بدانند که در آن زمان علیرغم تائید و پشتیبانی امام، معهذا چه مشکلاتی بر سر راه وجود داشت.
اما نکته ای که درباره رسانه های گروهی خارجی مطرح است اینکه از همان روزهای اول به خاطر حالا با هدف شناختن هویت گروگان گیرندگان و مشخص شدن نقطه نظراتشان یا مقاصدی دیگر رسانه های گروهی آمریکا علاقمنده به برقراری کردن ارتباط بالا نه بودند مثلا آنجا وقت ماهواره ای توسط شبکه تلویزیونی ان. بی سی گرفته می‌شد و اینجا در اتاق آن طرف حیاط محوطه لانه محلی برای ضبط مصاحبه ها توسط برادران تدارک دیده شد که از آنجا به پخش سوال و جوابهای خبرنگاران با برادران ما به صورت زنده می‌پرداختند. یکی از کارهای خوبی که در آن زمان صورت گرفته این بود که اولین بار تنی چند از گروگانها که از جمله آنها جوزف سوبیک نام داشت و بر اثر صحبتهای که برادران ما با او داشتند تغییراتی کرده بود و حاضر شده بود که یک مقداری از جنایتهای آمریکا در ایران را طی مصاحبه افشا نماید و محکوم کند.برنامه بسیار جالبی از آب در آمد و تاثیر خوبی بر افکار عمویم مردم آمریکا گذاشت که اثر آن مدتها باقی ماند.
 
ادامه دارد...

 انتهای پیام/